کشتی محلی سههزارو درجان همان کشتی گیلهمردی است که در غرب مازندران و شرق گیلان مرسوم است. بهمانند کشتی محلی لوچو در مرکز و شرق مازندران و یا کشتی محلی باچوخه در خراسان.
در فضای مجازیمطالب زیادی در باب تاریخچه، قاعده و قوانین این کشتی آورده شده است. عمدتاً اینمطالب از بزرگواران گیلانی نقل شده است. در این خصوص عین مطلبی را که آقای اسماعیلپور کاظم در وبلاگش آورده در اینجا نقل مینماییم:
--کشتی "گیله مردی" از جمله مسابقات سنتیاست که از قدیمالایام در بسیاری از مناطق گیلان و بخشهای غربی مازندران برگزار میشود.------
تاریخچه :--- برخیقدمت آنرا به قبل از حمله مغول به کشور ایران منتسب میدارند. این ورزش که حالتهایتدافعی و تهاجمی را در خود دارد، اینک اغلب در جشنها ، مراسم فرهنگی و پس از اتمامفصل کار کشاورزی به اجرا در میآید .
--- "مقدسی"در قرن چهارم هجری از این کشتی ذکری به میان آورده است .
--- "ظهیرالدولهمرعشی" در مورد آن می گوید :
رسم مردم دیلم استکه جوانان روغن بر بدن خویش میمالند و با یکدیگر به کشتی می پردازند .
زمان برگزاری:
--- زمان آغاز مسابقاتتوسط برگزار کنندگان به اطلاع مردم منطقه رسانیده میشود و از افراد ورزشکار برای شرکتدر مسابقات دعوت بعمل میآید .
--- مسابقات کشتی"گیله مردی" گذشته از اینکه در بسیاری از جشنها، مراسم فرهنگی و اعیاد برگزارمیگردد ولیکن عمدتاً پس از برداشت محصول برنج و در ماه شهریور هر سال در روستاها ودر ماههای پائیز در شهرها برگزار میگردد .
محل برگزاری :
--- برای برگزاریمسابقات اقدام به محصور کردن محوطه وسیعی بعنوان "میدان" مسابقه یا"سیمبر" می نمایند تا علاوه بر وسعتی که برای روبرو شدن پهلوانان در نظرگرفته میشود، بتواند تعداد کافی از تماشاگران و مشتاقان را نیز پذیرا باشد .
مراسم آغازین مسابقه :--- مراسمکشتی "گیله مردی" با نواختن طبل و سُرنا آغاز میشود .---
لباس شرکت کنندگان :
--- لباس ویژه مسابقاتکشتی "گیله مردی" عبارت از شلوار چسبان از جنس پارچه ضخیم است که بر رویشاشکال مختلفی را سوزندوزی کردهاند . البته بالا تنه کشتی گیران "گیله مردی" میباشد .
نیایش و رجزخوانیکشتیگیران:--- هر گروه از شرکت کنندگان که همراه با یکدیگر وارد میدانمیشوند، شامل یک پهلوان و تعدادی نوچه (تنگوله) میباشد که هیچگاه با یکدیگر کشتینخواهند گرفت. نوچههای گروه بعنوان پیش قراولان کشتی فرد پهلوان با پهلوانان ناشناختهعمل میکنند بطوریکه پهلوان گروه فقط زمانی با افراد دیگر به کشتی خواهد پرداخت کهنوچه هایش را شکست داده باشند.---
حریف طلبیدن :
--- کشتیگیران هرچند گاه بر میخیزند و در میدان مسابقه به قدم زدن و طلبیدن حریف میپردازند و بدینگونهبه رجزخوانی میپردازند تا حریفان برای مبارزه تحریک گردند . ---
کشتیگیرانی که دراطراف میدان نشستهاند، هرگاه حریف مناسب خود را در هنگام قدم زدن ببینند، فوراً برمیخیزندو خود را به کنار وی میرسانند و با زدن کف دو دست به همدیگر در جلوی وی، او را بهمبارزه دعوت میکنند . هرگاه فرد مورد نظر خواهان کشتی با این داوطلب باشد، باید کفدستهایش را نظیر او بهمدیگر بزند وگرنه اعلام عدم توانایی و یا عدم تمایل بجهت اینکهاو را در حد خود نمیداند، خواهد کرد .
مقررات و قوانین خاص:
--- کشتی "گیلهمردی" را میتوان معجونی از کشتی آزاد، کشتی کج، جودو و بوکس دانست ولیکن دارایمقررات خاصی نیز میباشد مثلاً:
الف- زدن حریف بامشت دورانی مجاز است و زدن مشت از روبرو و مستقیم نظیر ورزش بوکس خطا اعلام می گردد.
ب- مشت زدن حریفمقابل تا زمانی مجاز است که دو کشتی گیر از همدیگر جدا هستند و بمحض اینکه یکی توسطدیگری گرفته شد آنگاه زدن هرگونه مشت را خطا اعلام میکنند .
پ- هر بخشی از بدنحریف مقابل بجز کف پاها اگر با زمین برخورد نماید باعث باخت حریف خواهد بود .
--- مشت زدن ممکناست باعث کاهش تمرکز حریف گردد و بدین طریق طرف ضربه زننده فرصت آنرا خواهد داشت کهخود را به پاهای حریف برساند و او را خاک کند .
--- مشت زدن ممکناست آنچنان پرُ قدرت انجام شود که طرف مقابل را نقش زمین نماید، باعث شکستگی محل برخوردضربات مثل دنده ها گردد.
--- امروزه در بسیاریاز موارد با پیشنهاد یکی از حریفان فقط به مبارزه بدون مشت زنی مبادرت میورزند، هرچندممکن است بعضی از کشتیگیران قَدر از پذیرش چنین شرایطی که از طرف رقیب به او پیشنهادمیگردد، سرباز زند .
--- کشتی گیر غالبهیچگاه مجاز به مسخره کردن حریف مغلوب نیست بلکه به او کمک میکند تا بلند شود و حتیبه احترام او دستانش را بعنوان قهرمان بلند میکند .
--- کشتی "گیلهمردی" خواهان سرعت و تمرکز حواس زیادی است زیرا فقط یک لحظه غفلت باعث باخت خواهدشد و فرصت مقاومت و خاک کردن حریف در این ورزش وجود ندارد
--- هر یک از پهلوانانبرنده در همان روز مجدداً میتوانند به مبارزه با داوطلبان دیگر بپردازند و به ازایهر دفعه برنده شدن به دریافت جوایز و هدایای نقدی از تماشاچیان و برگزارکنندگان که"دوران" گفته میشود، اقدام کنند .
--- پهلوانان درهنگام گرفتن وجوهات بویژه از دست افراد متمول و سرشناس منطقه که جوایز بیشتری اهدامیکنند ، اقدام به پریدن به سمت بالا میکنند و بدین گونه قدرت و توانایی خود را نشانمیدهند .
--- پهلوانان مغلوباز گردونه مسابقات خارج نمیشوند امّا برای همان روز اجازه گرفتن هیچگونه کشتی مجددرا ندارند و باید برای روزهای آینده منتظر بمانند .
جوایز برندگان:--- جوایزافراد برنده در این ورزش به دو صورت میباشد :
الف- ورزشکاران برندههر مسابقه میتوانند بطرف تماشاچیان بروند و از آنان وجوه نقدی بعنوان هدیه بگیرند. این مبالغ که داوطلبانه توسط تماشاچیان به برندۀ هر مسابقه پرداخت میشود ، بستگیبه توانایی تماشاچی و معروفیت پهلوان دارد .—
ب- پهلوانی که بتوانندتا پایان مسابقات تمامی حریفان را از میدان بدر کند، در روز اختتامیه به وی جایزۀ اصلیمسابقات را که معمولاً یکماه طول میکشد و بنام "لوچه" یا "برم"خوانده میشود و شامل : قوچ ، قواره پارچه و نظایر آنهاست، اهدا میگردد.»
البته کشتی محلیکه در گذشته رونق زیادی در منطقه سههزار داشت، با توجه به کوهستانی و دامدار بودناهالی در فصل تابستان برگزار میشد. یعنی درست برعکس منطقه جلگهای که کشاورزبودند.
پهلوانان اینعرصه در منطقه سههزار عمدتاً ازروستاهای درجان، آرود و غازیمحله بودند. به عنوانمثال از درجان؛ فرامرز، فرضعلی، غضنفر، علیعسکر، مسیح وغیره؛ از آرود، صحت،محمود، امیر، سبزعلی و دیگران؛از غازیمحله، صفر، پهلوانآقا، جعفر و غیره را میتواننام برد.
ما در این نوشتهبا توجه به منابع مستند و میدانی که در دست داشتیم، شرح مختصری از سه پهلواندرجانی میپردازیم.
چنانچه شرححالهایدیگری نیز برسد، آن را مکتوب خواهیم کرد.این سه پهلوان فرامرز، غضنفر و مسیح میباشند.
محقق تلاشگرتنکابنی، آقای عیسیپور درکتاب گالشها شرححال مفصلی از بعضی پهلوانان کشتی محلیآورده است که ستودنی است.
البته شرح حال پهلوان فرامرز و غضنفر عمدتاً ازاین کتاب نقل خواهد شد و پهلوان مسیح از مصاحبهای که با وی صورت گرفته خواهد بود.
پهلوان فرامرز زرودی:
کشتی در منطقه سههزارو بهخصوص درروستای درجان با نام پهلوان فرامری زرودی(سههزاری)عجین است. ویاسطوره و الگوی مردم و پهلوانان این منطقه بود. به قول آقای عیسیپوراین پهلواننامی حکم جهان پهلوان تختی را دارد در تنکابن. بیشترین محبوبیت تختی در میان مردمایران چهره و وجههی اجتماعی و حتی یاش بود تا پهلوانی!»
ظاهراً آوازهاین پهلوان درجانی با زمین زدن پهلوان امیر اسعد خلعتبری فرزند سپهسالار تنکابنیدر روستای میانرود سههزار رقم خورده است. این امر برای امیراسعد ناخوشآیند بود.هر چند بعدها امیر اسعد او را از جمله پهلوانان خود خواند.
پهلوان فرامرزدر میادین زیادی به کشتی پرداخت تا اینکه با بلند شدن پرچم مشروطه، جزو یارانمشروطهخواه شد وسرانجام نیز در درگیری هواداران مشروطه در روستای خانیانِ سههزارجان خود را در این راه نثار کرد. مزارش در امامزاده عون ترُز(خانیان) میباشد.
در وصف مرام وشجاعتاش به زبان محلی اشعاری سروده شده که درصفحه79 کتاب سههزار دهستانی ازتنکابن،صفحه264 کتاب گالشها و غیره آمده است.
پهلوان غضنفرزرودی:
ظاهراً ویبراساس مشخصات شناسنامهای در سال 1300 بهدنیا آمده است. با توجه به اینکه درزمان تولدش هنوز اداره ثبت احوالی نبود، نمیتوان روی صحیح بودن این تاریخ تولداطمینان داشت. براساس نقل قولها، تاریخ شناسنامهاش کمتر از سن واقعی اوست. وی درروستای پردارُم از توابع دهستان بلده فعلی بهدنیا آمد. پدرش خانیانی و مادرش ازطایفه زرودی درجان بود. با توجه به اینکه پدرش در دوران کودکی وی از دنیا رفت،سرپرستیاش را دایی او بهدست گرفت. لذا فامیلی او زرودی گذاشته شد.
او از جملهپهلوانان کشتی محلی است که گفته میشود به مدت طولانی در حدود چهار دهه در میادینکشتی حاضر بود. آوازه او علاوه بر غرب مازندران در گیلان هم پیچیده بود. بیشترینهنر او در کشتی محلی در زدن مشت به حریف در حالت تیشِسر بود. تیشِسر» همان گاردکشتی، قبل از تنبهتن حریفان است. گفته میشود کمتر پهلوانانی که او را میشناختند،جرات کشتی گرفتن با مشت او را داشتند.
از افراد کهنسالخود شنیدهام، ایشان در سنِ میانسالی با پهلوان صحت آرودی جوان و سرحال در چالهِزمیندرجان به کشتی پرداختند که هر دو با مشت یکدیگر را زدند و نقش بر زمین شدند. ظاهراً این آخرین نبرد وی در میادین کشتی بود. چالهِزمینمیدان کشتی روستای درجان بود.این پهلوان نامی دیار غرب مازندران و شرق گیلان دراواخر دههی پنجاه در روستای چارز از توابع کلارآباد تنکابن به رحمت ایزدی پیوست ودرهمان محل به خاک سپرده شد. روحش شاد باشد.
مزار پهلوان غضنفر درامامزاده عبدالوافی کلارآباد
پهلوان مسیح اسماعیلی مقدم:
ایشان در سال13 در روستای داسدره از دهستان سههزار به دنیا آمدند. حدوداً در پنج یا ششسالگی به علت فوت پدر به روستای مادری خود، پردارُم مهاجرت کردند.
وی به مانند پدرو عموهای خود از نوجوان شروع به کشتی محلی نمود. او تقریباً از سالگی در عروسیهایدرجان به کشتی میپرداخت. به گفته او اواخر کشتی پهلوان غضنفر تقریباً با اوایلکشتی ایشان همراه بود.
ایشان بعد ازمتاهل شدن مجدداً دست به هجرت زدند و به مانند پهلوان غضنفر از پردارم به روستایچارزِ کلارآباد نقل مکان کردند. به لطف الهی هنوز هم در همین مکان به زندگی پربرکت خود ادامه میدهند.
این مهاجرت در اواخر دهه چهل صورت گرفت. در آن هنگام درمتلقو جمعهها بعد از ظهربا حمایت بنیانگذار این شهر کُشتی برگزار میشد کهایشان نیز در آنجا به کشتی خود ادامه دادند.
از خاطراتپهلوان مسیح در متلقو است که میگویند، برای اولین بار به توصیه مرحوم پهلوانغضنفر با یک پهلوان گیلانی روبرو شدم که برایم خیلی سخت بود، اما به لطف خدا مشتیکه به سمت او پرت کردم به صورتش برخورد کرد و او را نقش بر زمین کرد و بعد از آنبود که رسماً در متلقو کشتی گرفتم.
بنیانگذار متلقوشخصی بهنام جوانشیر از تجار تهران بود که بعد از خریدن زمینی در این مکان بهآبادی آن پرداخت و متلی را درآن برپا کرد که بعدها به متلقو معروف گشت. در بُرههایاز زمان به نام دخترش ساقی، ساقیکلایه شد تا اینکه بعد از انقلاب به سلمانشهرتغییر نام یافت.
گذر و نظری به روستای درجان :
درجان روستایی از دهستان سه هزار ، بخشخرّم آباد ، شهرستان تنکابن استان مازندران است که در منطقه كوهستانی واقع می باشد.
"درجان [دَ](اِخ) دهی است از دهستان سه هزار ، شهرستان شهسوار ، واقع در 58 هزار گزی جنوبشهسوار با 1000 تن سكنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو و صعب العبور است . "[1]
گفته میشود واژه" درجان تركیبی از واژگان دره + گانمیباشد . بخش نخست واژه برگرفته از موقعیت طبیعی روستاست كه از چند سو بوسیله درههاو آبریزهای متعدد احاطه شده است .
گان ، پسوند مكان است و آبادیهای بسیاری در مازندران غربی وچه سایر نقاط ایران از آن تركیب یافتهاند . این پسوند گاه تحت تأثیر زبان عربی وزمانی برابر قواعد تطور و تحریف زبانی به صورت جان در آمده است . همچون زنگان وگلیگان كه به اشكال زنجان و گلیجانمتحوّل شده است."[2]
یكی از فرهنگیان مطّلعقریه ی درجان در بارهی واژه درجان» باور دیگری دارند ." ایشان بر مبنایتحقیق و پژوهشهایی كه از منابع و مآخذ مختلف داشتند معتقدند كه این واژه منسوب بهیكی از اقوام دیلمان خاصه است . این اقوام عبارتند از : دُرِج ، دَاج، شیرج وگلیج.
واژه درجان» برگرفته ازدُرِج بوده كه مستعربِ آن دُریج و در زبان پهلوی دُریگ گفته میشد .
لفظ داریجان كه تا قبل ازعصر مشروطه برای درجان بكار میرفت برهمین اساس سرچشمه گرفته بود ."[3]
"دیلمان خاصه : [دَ لَ نِ ص صَ] (اِخ) حدودالعالم چنین نویسد : ناحیتی است میان طبرستان و جبال و گیلان و دریای خزران نهادهاست . این مردمان دو گروهند یك گروه بر كران دریا باشند و دیگر گروه اندر كوهها وشكستگیها و گروهی اندر میان این هر دو قوم است. (حدوالعالم)"[4]
ظاهراًنخستین طایفه ی ساكن در روستای درجان دولتشاهی و سپس زرودی است . طایفه زرودی ازگِل زرود» محلی نزدیک روستای مران به این روستا كوچ كردهاند .
در باب واژه زَرود» مرحوم دهخدا آورده است . " زرود :[زَ] (اِخ) . موضعی است بی آب در راه مكهی معظمه "[5] و این مكان یكیاز منازلی است " كه امام حسین (ع) در مسیر مكه به كربلا از آن عبور كرده "[6] است . هرچندمعلوم نیست كه این نام چرا و چگونه بر مكانی از سه هزار نهاده شده است . اما باتوجه به بقعهی امام زادگان موجود در این منطقه شاید این نام خیلی هم بی مسمّینباشد .
گفته می شود بعد ازدو طایفه ی یادشده ، طایفه های دیگر نیز دراین روستا سكنی گزیدهاند .
"ساکنان فعلیدرجان طایفه های دولتشاهی ، زرودی ، صادقی ، صالحی ، ابوالقاسمی ، ابوالحسنی ، محسن نژاد ، شاهنظری، یعقوبی نژاد ، اسماعیل درجانی ، قربانعلی نژاد و قاسمی می باشند ."[7] همچنینخانواده هایی همچون میرمحمدی ، رخیده ، پورصالحی ، رخش بهار و غیره را نیز باید برآنان افزود .
تا قبل از سال هزارو سیصد ساكنان این روستا به مانند همه مردم این مرز و بوم فاقد شناسنامه بودند .در سال هزار و سیصد و هفت (ه- ش)برای اولین بار در منزل عباس آقا شاهنظری[8]معروف به مباشر مكانی برایكاركنان ثبت احوال (احصائیه) در نظر گرفته شده تا برای اهالی روستای درجانشناسنامه صادر شود.
غالباً نام افرادبه دنیا آمده تا قبل از تاسیس اداره احصائیه از قرآن مجید انتخاب شده و بر حاشیه یآن نوشته می شد .
فامیلی در ابتدا براساس اسم آبا و اجداد ، شغل ، محل زندگی و غیره انتخاب می شد . البته خان ها و کدخداها؛ بطور کلی افراد با نفوذ ، فامیلی والقاب مناسب و با معنی مانند کاشف ، کاتب را برایخود و تحقیرکننده و نامناسب مانند دست شکسته ، شِندری و غیره را برای رعیت و نوکرانخویش برمی گزیدند .
"ثبت احوال بصورت یكپارچه و منسجم در جهان مربوط به قرن نوزدهم میلادی است . درایران هم زمان با نوسازی و مدرنیزاسیون و نیاز به شناسایی اتباع جهت ایجاد ارتشمنظم ، اخذ مالیات و . تأسیس ثبت احوال در دستور كار قرار گرفت از این رو درجلسه مورخه سی آذر ماه هزار و دویست و نود و هفت (ه ـ. ش) به تصویب هیأت وزیرانرسید و با صدور اولین شناسنامه برای دختری به نام فاطمه ایرانی در تاریخ سوم دیماه سال هزار و دویست نود و هفت در تهران فعالیت خود را آغاز كرد .
تاریخ تأسیس اداره ثبت احوال تنكابن سال هزار و سیصد و پنج (ه ـ ش)بوده و اولین سند سجلی تنظیمی در استان مازندران در تاریخ 4/11/1305 (ه ـ. ش) بنامسید میرزا آقا فرزانه (متولد 1260) میباشد .
و حوزههایابواب جمعی این اداره در سالهای اولیه تأسیس شامل چهارده حوزه به نام های شهسوار ،گلیجان ، رامسر ، قاسم آباد ، كلاچای و اشكورات ، رودسر ، املش ، خرم آباد ،نشتارود ، عباس آباد ، كلاردشت ، نوشهر و چالوس ، صلاح الدین كُلاه و علمده بودهاست ."[9]
روستایدرجان درگذشته به عنوان مرکز دهستان ازموقعیت خاصی برخوردار بود که علاوه بر محلصدور شناسنامه دارای شورای ده ، کدخدا ، پاسگاه ژاندارمری ، حمام عمومی ، چندینباب مغازه بوده است . ضمن اینکه امور سه روستای درجان ، شهرستان و سرن به مرکزیتدرجان اداره می شد .
هم اکنون این روستا دارای برق ، آب لولهكشی و جاده است .برق ابتدا بوسیله یك ژنراتور آبی در خود روستا تأمین میشد. اما اكنون به برقسراسری متصل شده است . جاده نیز در اواخر دهه هشتاد و اوایل نود احداث گردیده است .
درحال حاضر ساختمنازل و ویلاهای جدید چهره قدیمی روستا ، موبایل و ماهواره فرهنگ این منطقه را بهكلی دگرگون كرده است .
[1]- لغت نامه دهخدا،ج7،ص9279
[2]- فرهنگ نامها و نام آوران مازندرانغربی، ص 191
[3] - به نقل از سیدجلال الدین میرمحمدی
[4]-فرهنگ دهخدا، ج 7، ص 10038
[5]- فرهنگدهخدا، ج 8، ص 11315
[6]-آینه در كربلاست ، ص 103
[7]- سه هزاردهستانی ازتنکابن ص 49
[8]- بنقل ازسیدجلال الدین میرمحمدی
[9]-پایگاه اطلاع رسانی رسمی سازمان ثبت احوال ایران
درباره این سایت